نمایشگاه گروهی خودنگاره

حذف مؤلف از عرصه ی ادبیات و هنر محصول دوران مدرنیته است، این دوران نظریه ی “مرگ مؤلف” را بدون شک مدیون “رولان بارت” است. این نظریه در زمان ی خود حضوری مؤثر و ضروری داشته است و حوزه نقد ادبی و هنری را متحول نموده و فردگرایی افراطی مؤلف را به چالش کشیده، اما اگر آن را به کل هنر تحمیل کنیم دچار مطلق گرایی نشده ایم؟

آیا یک نظریه، این قابلیت را دارد که تمامی گونه های هنر را پوشش دهد؟

در خودنگاره ها با تصویری از درون و برون هنرمند مواجه می شویم، خود آشکار و خود پنهان. گاه هنرمند تصویری بدون اغراق و واقعی تری از خود نشان می دهد و گاه خودِ واقعی اش را در قالب خودِ دیگری یا به عبارتی دیگر خودِ نمادین بتصویر می کشد. رولان بارت در مواجه با خودنگاره ها بخصوص در عرصه عکاسی، این خودِ دیگر را محصول مرگِ خودِ واقعیِ مؤلف می داند. چون از نگاه بارت، خود واقعی در اثر پنهان و ناشناخته باقی می ماند.

اما از زوایای دیگری هم میتوان به این خودِ نمادین نگریست. ممکن است هنرمند از طریق نشان دادن خودِ دیگری ابعاد ناشناخته و ظرفیت های گسترده درونی خود را بیان کند و یا تصویری استعاری از خود نشان دهد. استعاره ها می توانند ما را به ابعادی از شخصیت و فردیت هنرمند متصل سازند یا به عبارتی دیگر استعاره ها پُلی هستند که ما را به خودِ واقعی هنرمند متصل می کنند. پس در این حالت مرگِ مؤلف اتفاق نمی افتد. حضور مؤلف به عنوان یک نشانه، در خودنگاره غیر قابل انکار است. مؤلف در خودنگاره، اراده و وجود خود را در قالب متن هنری ارائه می کند، بنابراین حذف مؤلف به معنای حذف متن هنری نیز خواهد بود.

در نتیجه اگر بخواهیم با روش “مرگ مؤلف” بارت، خودنگاره هایی که هنرمند در آن بعنوان عنصر محوری و مرکزی فعالانه حضور پر رنگ دارد، مواجه شویم، اساسا به پارادوکسی برمیخوریم که به ما نشان می دهد نظریه مرگ مؤلف غیر قابل تعمیم به خودنگاره ها است.