شهر به مثابه قبرستان

سرمقاله- یادداشت سردبیر

بینِ آثاری که در هنرهای تجسمی ایران تولید میشوند و بستر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه ی ایرانی، فاصله ای عظیم افتاده است.ماروز به روز با تعداد زیادی ازآثاری مواجه ایم که به اشتباه برچسب معاصریت رویشان می زنیم. بی آنکه این واقعیت  را  در نظر گیریم که  امروز ما  با هنری بی جان و غیر واقعی مواجه ایم. هنری که از بستر جامعه اش چنان دورشده که گویی درسیاره ای دیگر تولید می شود. فاصله ای که بین هنر و«حوزه عمومی» افتاده است، یکی ازدلایل مهم دوری مردم ازهنر اصیل و نزدیک شدنشان به هنر وهنرمند فیک است. مردم امروزایران به شکل های مختلف نشان دادند؛که از ارزش های کهنه و پوسیده گریزانند و بدنبال آنند تا  هویت، معنا و ارزش های زندگیشان را  از هنر و فرهنگ تغذیه کنند. اما  متاسفانه بدلیل  فاصـله ای که بین هنرمند و مخاطب افتاده  و عدم معرفی هنر واقعی  به  جامعه، بی آنکه بدانند چه هنری و چه اشخاصی مرجعیتِ هنری دارند،  مبهـوت  جملات  قصارِ  سلبریتـی ها و نوکیسگانِ فرهنگی شده اند!

در این میان جامعه ی هنری نسبت به این بحران چندین واکنش نشان داد:

1_ دسته ای خود را با این شرایط پوپولیستی هماهنگ کرده و در این گرداب غرق شدند.

2_دسته ای دیگر قطع امید کرده و به انزواء و عزلت نشینی روی آوردند.

3_دسته ای دیگر بدنبال مقصر گشتند و در نهایت مخاطب را موجودی عقب افتاده و نادان  فرض کردند و گفت و گو با مخاطب            را غیر ممکن دیدند.

4_دسـته ای دیگر سعی کردند تا با تغییراتی در خود و آثارشـان و شیوه ی روبرو شدن با مخاطب (چه در قالب تولید اثری که به              مخاطب فرصت تعامل با ایده ی هنرمند را بدهد و چه درقالب حضوری، یعنی روبروییِ  فیزیکیِ هنرمند  با  مخاطب)  شرایطی را          بوجود بیاورند و هنری تولید کنند؛ که همراه با مردم  شکل  بگیرد،  هنری که نه آنچنان بی موضع و بی قضاوت است که نتوانی            برایش هیچ  سر و تَهی قائل بشوی،  و نه  هنری که آنقدر خود را کامل می داند که لزوم مشارکت مخاطب و گفت وگو  را نفی              کند.

قصد ما  از  نشر شماره ی صفر این نشریه ،  روایت  شکل گیری  «پروژه های گفت وگویـیِ بُرجاس»  و  در  نهایـت روایت یک «بیانیه» اسـت؛ که نه در  قامت  یک هنرمند،  بَلکه  سعی مان بر آن  اسـت تا  در قامت  یک هنرمند/شهروند، افکارمان را فارغ    ازپروژه های عملی ای که بنمایش گذاشته ایم، درچهارچوبی مشخص که بنیانش بر «گفت وگو» استوار است به هنرمندان،  منتقدان و هنردوستان انتقال بدهیم.

 پروژه هایگفت وگوییِ بُرجاس، تلاشی ست برای کمرنگ ساختن این خلاء  بزرگ که میان هنرمند و مخاطب،  اثر هنری و  بسترجامعه، وجود دارد. ما معتقدیم که امروز هنر معاصر ایران  بیش از هرچیزی باید به فرهنگ عمومی بپردازد و پرداختن به حوزه عمومی به معنای هنر سطحی و میان مایگی نیسـت. هنر مد نظر ما، هنری جامعه شناسانه است که بدنبال راهکاری  برای بوجود آوردن بستری گفت وگویی و نزدیک ساختن دو ضلع اساسی جامعه؛ یعنی روشـنفکری و مردم است.  ما در قدم اول، با ایجاد تغییرات درنگرشمان نسبت به موضوع، مفهوم و رسانه سعی کرده ایم تا  شکاف ارتباطیِ بین اثر هنری و مخاطب را پوشش بدهیم.

هدف این نشریه تلاش برای نظام مند ساختنِ روشی ست، کـه امروز آن را به تناسب نیاز زمانه برگزیدیم و برای عملی کردن این روش در خود این الزام را دیدیم؛ که باید بازبینی ای مجدد به عرصه های موضوع، زبان و رسانه که در شیوه ی  ارتباط با  مخاطب بسـیار مؤثّرند، داشته باشیم.